واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

شمارهٔ ۴۰۰

۱

بر اهل ترک، نکرده است غم جفا هرگز

گزند خار ندیده است پشت پا هرگز

۲

چو روی آیینه است آن جهان و، این یک پشت؛

ز پشت آینه، ای دل مجو صفا هرگز!

۳

بزیر چرخ، مکن ریشه أمل محکم

که دانه سبز نگردد در آسیا هرگز

۴

تهی ز نان تهی گشته تا که سفره ما

نخورده ایم طعامی باشتها هرگز

۵

مرا ز فیض خموشی نموده بیگانه

نگشتمی بسخن کاش آشنا هرگز

۶

بدولتی چو رسی، بهر خلق باش، نه خود؛

بخویش سایه نمی افگند هما هرگز

۷

ز بسکه غیر نگنجد میان این یاران

ندیده ایم میان دو کس صفا هرگز

۸

بنای خانه هستی است بر فنا واعظ

منه تو پایه دل را برین بنا هرگز

تصاویر و صوت

نظرات