
واعظ قزوینی
شمارهٔ ۴۰۹
۱
شده است باب در ایام ما ز بس تلبیس
کسی چه داند کاین آدمست و آن ابلیس؟!
۲
ز کین عدو شکند گو دلم بسنگ جفا
که هست چوب مکافات کرده ها در حیس
۳
مجوی کام ز دونان، که نیست بی منت
بگیری ار همه عبرت ز خواجگان خسیس
۴
خوری ز خوان جهان، غصه چون لئیمان چند؟
نه در خور است که همکاسگی کنی با پیس!
۵
چنان خوشست میان دو یار جنسیت
که خوش نماست میان دو لفظ هم تجنیس
۶
خوش آن کناره که همخوابه معنی بکراست
خموشی است سخنگوی و، درد عشق انیس
۷
سخن چگونه شود دلنشین در آن کشور؟
که میدود ز پی مشتری، متاع نفیس!
۸
چنان ز سختی دوران شکسته ام واعظ
که خامه ام شده از شرح آن شکسته نویس
نظرات