
واعظ قزوینی
شمارهٔ ۴۱
۱
زان لعل لب سخن شده رنگین ز بس مرا
در سینه چون خراش نماید نفس مرا
۲
صید غزال فرصتم از دست رفت، حیف!
طول امل کشیده چو سگ در مرس مرا!
۳
گمگشتگی به منزل مقصد، رهیست راست
شد غول ره، بلندی بانگ جرس مرا
۴
خوانا، خط غبار منست از بیاض مو
باشد کتاب موعظه آیینه بس مرا
۵
واعظ ز پای قوت و، از دست کار رفت
از سر همان نرفت هوا و هوس مرا
نظرات