
واعظ قزوینی
شمارهٔ ۴۲۳
۱
بهشت سفره درویش و، کاسه چو بینش
دروست مائده جنت، آش کشکینش
۲
بود فراغت دنیا و آخرت باغی
که غیر دست تهی، نیست هیچ گلچینش
۳
جهان زنی است بخون تو چشم کرده سیاه
بغیر موج بلا نیست زلف پر چینش
۴
شهی که دی بجهان سر فرو نیاوردی
بجای پر، شده امروز سنگ ببالینش
۵
برو بمقبره ها، خرده استخوانها بین
که استخوان بزرگیست، هر کدامینش!
۶
شهی که بسته دو صد اسب بر درش، غافل
که سر طویله آنهاست، اسب چوبینش!
۷
شهی که بسته چو جوزا کمر بجباری
بنات نعش شود در دو روز پروینش
۸
سبک سری، که هزارش امید ز امسالست
دو روز دیگر آینده است پارینش
۹
کلام واعظ تحسین ز کس نمیخواهد
همین شنیدن یاران بس است تحسینش
تصاویر و صوت

نظرات