واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

شمارهٔ ۴۲۶

۱

دل از خیال دوست، ندادم بفکر خویش

آغوش خاطری نگشادم بفکر خویش

۲

از پایه بلند ز خود بیخبر شدن

افتادم آن قدر که فتادم بفکر خویش

۳

اخراج کرد غیرتم از شهر ننگ و نام

تا رخصت خیال تو دادم بفکر خویش

۴

تا ناخن خدنگ توام بود در نظر

از دل چه عقده ها که گشادم، بفکر خویش

۵

خود جاده ایم کعبه مقصود خویش را

منظور اوست، زینکه فتادم بفکر خویش

۶

واعظ ز خوشدلی چو اثر نیست در جهان

در کنج غم نشسته و، شادم بفکر خویش

تصاویر و صوت

دیوان ملا محمدرفیع واعظ قزوینی (با تصحیح و مقدمه و فهارس) به کوشش سید حسن سادات ناصری - ملا محمد رفیع واعظ قزوینی - تصویر ۳۴۲

نظرات