واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

شمارهٔ ۴۲۸

۱

بود دنیا زنی، طول أملها زلف و گیسویش

بدل رنگ بنای طاق و منظر، چشم و ابرویش

۲

ز فرزندان بیشرم زمانه غیر این ناید

که تا آیند از پشت پدر، استند بر رویش

۳

نبیند دیده اش روی گشایش در جهان هرگز

کسی کز خوی بد دارد گره پیوسته ابرویش

۴

در آن تا صورت احوال خود بیند بچشم دل

بهر کس داده اند آیینه یی روشن ز زانویش

۵

ز خلق زشت، خلق عالمی را خون بگریاند

هر آنکو یک دو روزی آسمان خندید بر رویش

۶

نمی تابد جهان مایی ما، اویی او را

نخست از خویش واعظ گم شو و، آنگاه میجویش

تصاویر و صوت

دیوان ملا محمدرفیع واعظ قزوینی (با تصحیح و مقدمه و فهارس) به کوشش سید حسن سادات ناصری - ملا محمد رفیع واعظ قزوینی - تصویر ۳۴۴

نظرات