
واعظ قزوینی
شمارهٔ ۴۵۱
۱
خانه ها کرده است ویران در جهان بسیار برق
میزند زین غصه خود را بر در و دیوار برق
۲
با تر و خشک جهان، کارش گزیدن بوده است
نیست بیجا گر ز غم پیچد بخود چون مار برق
۳
آه گرم خوشه چینی میرود بر آسمان
زآن بر آرد هر دم انگشت از پی زنهار برق
۴
بیشتر باشد بلا گردنکشان را در جهان
خویشتن را میزند بسیار بر کهسار برق
۵
زندگانی سر به سر ناچیز شد در فکر مال
کشت عمرت راست برق درهم و دینار برق
۶
گر نتابد نور ایمان از جبینت، باک نیست
بر سرت باید زند مندیل دستک دار برق
۷
در مصافت برق شمشیر ار نباشد گو مباش
قبضه میباید زند در کوچه و بازار برق
۸
پشت پا زد سر بسر بر حاصل روی زمین
گشت در راه فنا ز آن رو سبک رفتار برق
۹
از بلا دامن مکش واعظ، کزو یابی امان
خیمه ابر سیه را کی دهد آزار برق؟!
نظرات