واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

شمارهٔ ۴۵۸

۱

بگذشت زندگی همه در انتظار مرگ

اما چه زندگی؟ که نیامد بکار مرگ!

۲

عینک بدیده نیست مرا، نور چشم من

چشمم چهار شد بره انتظار مرگ!

۳

بر خاست گرد پیریم از شاهراه عمر

معلوم شد که میرسد اینک سوار مرگ!

۴

از بهر دورباش حواسم ز راه او

گردیده پیریم ز عصا چوبدار مرگ

۵

با هر دو پا بدام فتادم، چو قد خمید

پشت دو تاست، خم کمند شکار مرگ

۶

بردیم مرده مرده بسر بسکه زندگی

امروز نیستیم غریب دیار مرگ

۷

زین پیش جنس مرگ چنین رایگان نبود

برداشت دوریت ز میان اعتبار مرگ

۸

آسوده ز اضطراب معیشت نمی شود

با خویشتن کسی ندهد تا قرار مرگ

۹

واعظ، مرا نه پشت خم از ضعف پیری است

قد کرده ام دوتا، که روم زیر بار مرگ

تصاویر و صوت

دیوان ملا محمدرفیع واعظ قزوینی (با تصحیح و مقدمه و فهارس) به کوشش سید حسن سادات ناصری - ملا محمد رفیع واعظ قزوینی - تصویر ۳۶۰

نظرات