واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

شمارهٔ ۴۷۳

۱

غبار آسا نسیمی چون وزد، در پای او افتم

که شاید یک نفس در دامن صحرای او افتم

۲

براه عشق جانان وادی و منزل نمیدانم

بجز این کز سر خود خیزم و، در پای او افتم

۳

ندانم را دیگر بهر گلگشت سراپایش

مگر در کوچه باغ زلف سر تا پای او افتم

۴

دگر باغ جنان را سفره بر سر نفگنم یک دم

اگر در سایه سرو قد رعنای او افتم

تصاویر و صوت

نظرات