واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

شمارهٔ ۴۸

۱

نیست غمخوار چو لیلی، دل محزون مرا

شانه بس پنجه آن خور سر مجنون مرا

۲

کشته تیغ سمورند همه خود سازان

ای نمد سخت خریدی تو از آن خون مرا

۳

کرده ام خون بدل از منع رخ جانانش

میخورد دیده خونبار، ازآن خون مرا

۴

نیست گوشی که بود لایق در سخنی

زان خریدار نباشد در مکنون مرا

۵

نیست ممکن که باشد بحر بدولاب تهی

گریه خالی نکند این دل پرخون مرا

۶

خانه خواه غم جانان بسر راه وفاست

چون رعایت نکند خاطر محزون مرا

تصاویر و صوت

نظرات