واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

شمارهٔ ۴۸۰

۱

بشکند از ناتوانی استخوان در پیکرم

قطره اشکی اگر غلتد ز مژگان ترم

۲

دور شد از آب وصلش تا چو ماهی پیکرم

چون زبان تشنه می‌چسبد به کام بسترم

۳

گرچه تندم، خاطری هرگز نرنجانیده‌ام

در گلستان جهان خارم، ولی خارترم

۴

آتش افسرده‌ام، اما ز سوز دل هنوز

می‌کند روشن چراغ آیینه از خاکسترم

۵

رشته عمرم ندارد گوهری، غیر از سخن

نسخه برگشته بختی را تو گویی مسطرم

۶

با گران‌جانان به جز نرمی ندارم چاره‌ای

سرمه می‌گردم ز ضعف، ار کار افتد بر سرم

۷

نیست واعظ شکوه از عریانیم، کز فیض عشق

جامه گوهر نگار اشک باشد در برم

تصاویر و صوت

دیوان ملا محمدرفیع واعظ قزوینی (با تصحیح و مقدمه و فهارس) به کوشش سید حسن سادات ناصری - ملا محمد رفیع واعظ قزوینی - تصویر ۳۷۳

نظرات