واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

شمارهٔ ۴۸۴

۱

باین افتادگیها، مرد میدان دلیرانم

سراپا از شکستم پر، ولی زنجیر شیرانم

۲

گریزان آنچنانم از میان مردم عالم

که وحشت میکنم تا درمیان گوشه گیرانم

۳

بهر کس خویش را بندم، نسازد هفته یی بامن

تو گویی از سیه بختی، خضاب موی پیرانم

۴

بشمعی خانه فانوس روشن شد، عجب نبود

کند گر یاد او از جمله روشن ضمیرانم

۵

به ظاهر گرچه بیقدرم، خدا قدر مرا داند

که گر خاکم، ولی خاک قدمهای فقیرانم

۶

سعادت چیست، غیر از راحت خلق جهان جستن؟

شود جغدم اگر مهمان، بشو گو خانه ویرانم!

۷

بقای نوجوانی را از آن بر خویش ننویسم

که سرمشقی است در پیش نظر از عمر پیرانم

۸

پر است از گفتگویم دفتر ایام و من واعظ

ز غم گریان و نالان چون نی کلک دبیرانم

تصاویر و صوت

نظرات