
واعظ قزوینی
شمارهٔ ۴۸۶
۱
ز آن جهان پاک آمدم، آلوده دامن میروم
سوی این غفلت سرا، جان آمدم، تن میروم
۲
گلعذاران بسکه در خاک سیاه آسوده اند
چون بگورستان روم، گویی بگلشن میروم
۳
بهر دنیا میکنم خود را اسیر طبع دون
از هوای دختری در چه چو بیژن میروم
۴
گو مسازم پایمال، ای خصم بی پروا، که من
همچو خار از لاغری در پای دشمن میروم
۵
از برای زال دنیا، همچو کوران هر قدم
با وجود دیده، در چاهی چو سوزن میروم
۶
از غم دنیا کشیدم این قدر، واعظ بس است!
سوی خاک اکنون برای واکشیدن میروم
تصاویر و صوت

نظرات