واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

شمارهٔ ۵۱۱

۱

برگ ریزانست، رنگ از روی پیران ریختن

گریه حسرت بود بر عمر، دندان ریختن

۲

نیست از ذکر زبانی جان ودل را هیچ فیض

باده بیهوشت نسازد، از گریبان ریختن

۳

روزی هر کس مقدر گشته از کشت کرم

بر سر هر دانه یی تا کی چو باران ریختن؟!

۴

تیغ اگر آید به فرق از تیره روزی، دم بدم

اشک خود چون شمع نتوان پیش یاران ریختن

۵

میتوان در پای دشمن ریخت واعظ خون خویش

آب روی خویش پیش دوست نتوان ریختن

تصاویر و صوت

دیوان ملا محمدرفیع واعظ قزوینی (با تصحیح و مقدمه و فهارس) به کوشش سید حسن سادات ناصری - ملا محمد رفیع واعظ قزوینی - تصویر ۳۹۵

نظرات