واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

شمارهٔ ۵۱۶

۱

به این سامان چه ساز عیش دیگر می‌توان کردن؟

که باید دستگردان خنده را از زعفران کردن!

۲

ز ما با این عصا و پشت خم، دیگر چه کار آید؟

به این تیر و کمان، صید چه مطلب می‌توان کردن؟!

۳

جوانی چشم نگشوده است، کآمد موسم پیری

درین گلزار گل ناکرده می‌باید خزان کردن

۴

بلندی دارد از بس رتبه افتادگی پیشم

نشاید خاکساران را تلاش آستان کردن

۵

اگر خواهی نبیند بد، تلاش بی‌وجودی کن

که در بی‌مایگی، هرگز نمی‌باشد زیان کردن

۶

جواب انتقامت باید آخر داد، ای ظالم

وگرنه با ضعیفان هرچه خواهی، می‌توان کردن

۷

ز احوال من زار حزین، یک شمه این باشد

که: از احوال خود یک شمه نتوانم بیان کردن

۸

ز کم گشتن فزون کن، در دو عالم قیمت خود را

درین بازار نبود مایه‌ای غیر از زیان کردن

۹

نباشد جای ما لب‌بستگان واعظ در آن محفل

که باید عرض حال خویشتن را با زبان کردن

تصاویر و صوت

نظرات