
واعظ قزوینی
شمارهٔ ۵۴۰
۱
حال ما خواهی بدانی، زلف خوبان را ببین
شور خس را گر ندانی، موج توفان را ببین!
۲
گرد راهش گو بیا و، چشم گریان را ببین
ای نسیم از کوی او برخیز و، توفان را ببین
۳
رنجها باید کشیدن، تا دلی آید بدام
پیچ و تاب حلقه زلف پریشان را ببین
۴
زنده دل را منع خود از فیض بخشی مشکل است
گریه بی اختیار تو بهاران را ببین
۵
روز و شب بر گریه بی اختیارت بهر نان
خنده بی اختیار برق و باران را ببین
۶
شد مقدم واعظ، آن کو بر قدمها سر نهاد
شاهد این حرف حالی تیر و پیکان را ببین
تصاویر و صوت

نظرات