واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

شمارهٔ ۵۴۲

۱

چهره آرایی بود از نشأه می ننگ او

از می کیفیت خود می فروزد رنگ او

۲

گر بروی ما نمی خندد، نه از بی لطفی است

جا نمی یابد تبسم در دهان تنگ او

۳

در دل او ذره یی نبود ز دلسوزی اثر

ز آن سیه روزم، که این آتش ندارد سنگ او

۴

بر نیامد از دل زاری دل سختش ز جا

گرچه باشد دست دلها جمله زیر سنگ او

۵

نیست ممکن کز دهان تنگ او گیرد سراغ

خط عبث گردد بگرد عارض گلرنگ او

تصاویر و صوت

نظرات