
واعظ قزوینی
شمارهٔ ۵۴۴
۱
از آنم کم، که گویم شکر احسان زیاد تو
همینم بس که گاهی میکشم آهی بیاد تو
۲
تویی شاه من و، امید گاه من، پناه من
منم مست تو، هشیار تو، غمگین تو، شاد تو
۳
جوانبختان عشقت، فارغند از محنت پیری
بود در کیسه هر عمری، که گردد صرف یاد تو
۴
ز هرکس کام دل جستم، ندیدم غیر ناکامی
تو کام ما بده یارب، که باشد داد داد تو
۵
بخود دلبستگی، قفل در فیض است بر رویم
کلید آن قفل محکم را،نباشد جز گشاد تو
۶
خداوندا، بلطف خویشتن دریاب واعظ را
که هست او بنده بیدست و پای نامراد تو
تصاویر و صوت

نظرات