
واعظ قزوینی
شمارهٔ ۵۴۷
۱
غم میرمد، ز پیچش زلف سیاه تو
دل کوچه میدهد، به خدنگ نگاه تو
۲
از بس که نازک است ترا چهره، میکند
خطّ نرسته پردگی روی ماه تو
۳
مژگان دلکش تو عبث خم نگشته است
دزدیده است سر ز خدنگ نگاه تو
۴
نتوان نهاد پای طلب از ادب به خاک
سر دادهاند بس که عزیزان به راه تو
۵
امشب گشایشی نبود چشم صبح را
واعظ گرفته اوج مگر دود آه تو؟!
تصاویر و صوت

نظرات