واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

شمارهٔ ۵۵۶

۱

چشمش در ستم بر خلق باز کرده

مژگان بخون مردم، دستی دراز کرده

۲

برداشته بتکبیر، یکبارگی ز خود دست

هر کس بقبله ما یکره نماز کرده

۳

سرچشمه حیات است لعل تو، لیک ما را

زلف تو بی نیاز از عمر دراز کرده

۴

تا سیم درد بیغش سازد در آتش عشق

تیغش دو نیم دل را، مانند گاز کرده

۵

هست از خرام نازش، کوتاه دست خوبان

در نیکوی همین سرو، قدی دراز کرده

۶

از بسکه گشته حیران آیینه بر جمالش

دیگر بهم نیاید چشمی که باز کرده

۷

فکر بلند واعظ از طبع پست خود نیست

گویا که یاد قد آن سرو ناز کرده

تصاویر و صوت

نظرات