واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

شمارهٔ ۵۷۱

۱

بی سجده درگاه تو، نبود سر خاری

بی خاک درت، نیست رخ هیچ غباری

۲

هر صرصری، از خاک درت، سرمه فروشی

هر گلبنی، از برگ گلی، آینه داری

۳

جویای تو تنها نه سحاب است، که باشد

هر قطره باران برهت برق سواری

۴

از ذکر تو غافل نشود هیچ جمادی

تسبیح بود، در کف هر سنگ شراری

۵

یک نرگست از گلشن صنع است، گل صبح

یک داغ ازین لاله ستان، هر شب تاری

۶

یک جاده بگلزار تو، هر قامت سروی

یک روزنه از بزم تو، هر چشم خماری

۷

پیدایی تو در گهر جمله نهان است

هر سنگ سیاهی است ترا آینه داری

۸

یک برگ گل باغ تو، هر چهره زردی

یک بلبل گلزار تو، هر ناله زاری

۹

جز درد تو، دل را نبود عیش و سروری

جز یاد تو، جان را نبود باغ و بهاری

۱۰

واعظ، که فرو مانده بگرداب علایق

با جذبه لطفی، برسانش بکناری

تصاویر و صوت

دیوان ملا محمدرفیع واعظ قزوینی (با تصحیح و مقدمه و فهارس) به کوشش سید حسن سادات ناصری - ملا محمد رفیع واعظ قزوینی - تصویر ۴۳۵

نظرات