
واعظ قزوینی
شمارهٔ ۵۷۳
۱
سرکش سمند دولت، پر نیست اعتباری
هر روز زیر را نیست، چون استر مکاری
۲
بی پیر عقل، دولت راه و روش چه داند؟
این توسن حرون را، باید سوار کاری!
۳
در پاس خلق، سوزد تا صبح مغز جان را
از شمع باید آموخت، آیین تاجداری
۴
باید براه بردن، خود کار دولت خود
آیین ملک راندن، ماند به نی سواری
۵
بر دولت جهان چند چون سبزه سر فرازی؟
بر فرق چتر شاهیت، چون ابر نوبهاری!
۶
ای عاشق اعتباران، باور چرا ندارید؟
بی اعتباری عمر، حرفیست اعتباری!
۷
دوران عشرت ما، ایام کودکی بود
طی گشت منزل عیش، در وقت نی سواری
۸
با حسن خلق، خلقی بتوان ذلیل خود کرد
خصم است زیر بارم، از یمن برد باری
۹
ناگاه مرگ کرد، چون شعله گشت سرکش
عمر دراز یابد؛ اخگر ز خاکساری
۱۰
ای روزگار، فرداست نبود اثر ز واعظ
میدار این غزل را، از وی بیادگاری
نظرات