واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

شمارهٔ ۵۷۵

۱

دل پر غم، سر پر شور و، جان بینوا داری

نمینالی ز بیچیزی، اگر دانی چها داری

۲

بکن با نفس کافر، دست و پا، تا دست و پا داری

تو اما،ای خود آرا، دست و پا بهر حنا داری

۳

سراپا چشم باید شد، کنون چون شاخ بادامت

درین پیری که چشم دستگیری از عصا داری

۴

هوسهای جهان سفله دارد مضطرب حالت

هوایی در سرت تا هست، آتش زیر پا داری

۵

بلا هرگز نیابد در سرایت راه، ای منعم

اگر پیوسته دربان بر در خود از گدا داری

۶

خدنگ بد سگالی را، نشانی نیست غیر از خود

نباشی دوست با خود، گر بدشمن بد روا داری

۷

مترس از تنگدستی، تا توانی دل بدست آور

چه میخواهی دگر ز اسباب دنیا، گر سخا داری؟!

۸

حلالست آن زمان خواب فراغت برتو، کز رفتن

توانی کاروان عمر را یک لحظه وا داری

۹

اگر راحت رسان مردمی، چون خواب آسایش

بهر محفل که می آیی، بچشم خلق جا داری

۱۰

دلیل نارسیدنهاست، لاف منتهی بودن

چو زنگ کاروان، دوری ز منزل تا صدا داری!

۱۱

نظر بر جیفه دنیا و، لاف از اوج استغنا؟

بطبع کرکسی، اما پر وبال هما داری!

۱۲

مجو دیگر دلیلی با ظهور وحدتش واعظ

که چون پیدایی منزل، درین ره رهنما داری

تصاویر و صوت

دیوان ملا محمدرفیع واعظ قزوینی (با تصحیح و مقدمه و فهارس) به کوشش سید حسن سادات ناصری - ملا محمد رفیع واعظ قزوینی - تصویر ۴۳۸

نظرات

user_image
یزدانپناه عسکری
۱۴۰۲/۰۴/۳۱ - ۱۹:۳۱:۲۳
4- هوسهای جهان سفله دارد مضطرب حالت - هوایی در سرت تا هست، آتش زیر پا داری  *** [انتها نامه] (1) بند و قید است این هوس‏های جهان‏ - می‏ فزاید از جهالت‏ بندشان‏ شاد و خندان و دوانه‏ سوی مرگ‏ - آن حیات سرمدی را کرده ترک‏ *** [یزدانپناه عسکری] اضطراب پیامد مراوده در هوس های جهان، وسیله ای جعلی و ساخته ی ذهن اغواگر انسان است. مرگ همان جهالت و عدم آگاهی است. __________ (1)- بهاء الدین سلطان ولد(پسر مولوی)، انتها نامه، 1جلد، انتشارات روزنه - تهران، چاپ: اول، 1376. ص 141