واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

شمارهٔ ۵۸۰

۱

دگر مخواب، چو دندان فتادت ای سفری

ببند بار که سر زد ستاره سحری

۲

دگر شکار غزال هوس نه دسترس است

ترا که ناوک نور نگاه شد سپری

۳

بجستن کمر زر، کمر چه می بندی؟

کنون که کرده ترا بار زندگی کمری!

۴

مدار امید ز فرزند، کز برای کسی

بغیر نام نکو، کس نمی کند پسری

۵

مرا از لوث هوس ها، همیشه داشته پاک

بود بگردن من، عشق را حق پدری

۶

به رعشه ز آن حرکت پیریت دهد واعظ

که دیده‌ای بگشایی ز خواب بی‌خبری

تصاویر و صوت

نظرات