
واعظ قزوینی
شمارهٔ ۵۹۲
۱
نماز عاشقان باشد، همه مستی و بیهوشی
حضورش غیبت از خود، ذکر از عالم فراموشی
۲
قیام: استادگی از جان، قعود: افتادگی از پا؛
اذان: فریاد از دست خود و، تعقیب: خاموشی!
۳
مکانش آنکه، گنجایی در آن نبود غرضها را
لباسش اینکه، طاعت را فزون از عیب خود پوشی
۴
میان واکردنش باشد، بامر حق کمر بستن
ردای آن بود، در راه جانان خانه بر دوشی
۵
طریق بندگی، ز آن صعب تر باشد که پنداری
نه آن کار تن تنهاست، میباید بجان کوشی
۶
ز پشت و روی هر آیینه ام، روشن شد این معنی
که نگشاید بدانسو دیده، تا زین سو نمی پوشی
۷
نهان گفتن بهم حرف محبت را، به آن ماند
که کس خواهد که فریادی کند، اما به سر گوشی
۸
سخن بیگانه باشد، در میان اهل دل، واعظ
بهر جا هوش باشد گوش، فریاد است خاموشی
نظرات