
واعظ قزوینی
شمارهٔ ۵۹۵
۱
همچو ناخن، شده خم بر در سلطان تاکی؟!
در گشاد گره جبهه دربان تاکی؟!
۲
ز آب روی و، مژه تر، ز تذلل پی نان
آب و جاروب کشی بر در دونان تاکی؟!
۳
کردن آزار جهانی، ز طمع بهر شکم
خلق را پوست کنی، بهر یک انبان تا کی؟!
۴
خوشه سان خانه پر از گندم وجو، و ز پی نان
بودن ای سست قدم این همه لرزان تاکی؟!
۵
با بر افروختن و نعره زدن همچو تنور
ریزد آتش ز دهان تو پی نان تاکی؟!
۶
همه عمر نهی سر بسر طول أمل
نفس را این همه سر بر خط فرمان تا کی؟!
۷
روز در ذکر زر و سیمی و، شب در فکرش!
روز وشب دیدن این خواب پریشان تاکی؟!
۸
درد سرهای جهان سر بسر از سامانست
مینهی این همه سر بر سر سامان تاکی؟!
۹
دامن دل بکش از خار علایق واعظ
چشم بر راه تو گلهای گلستان تاکی؟!
نظرات