واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

شمارهٔ ۶۰۸

۱

با من نگاه او کرد، هر چند پهلوانی

آخر بخاکم افتاد، از فیض ناتوانی

۲

از بار دوری آن مهر سپهر خوبی

چون ماه نو خمیدم، در اول جوانی

۳

ماند قلم ز تحریر، از کثرت سیاهی

طغیان حرف نگذاشت ما را بهمزبانی

۴

دمسردی نصیحت هرچند آورد زور

سیلاب اشک گرمم، کی افتد از روانی؟!

۵

واعظ ز بی نشانی، ایمن ز دشمنان شد

گنج از نهفتگی نیست محتاج پاسبانی!

تصاویر و صوت

نظرات