واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

شمارهٔ ۶۱۳

۱

بکام خویش، نچیدم گلی ز باغ جوانی

نکرده است مرا پیر، غیر داغ جوانی

۲

در این دو روز ببین فکر خود، که نیست میسر

تهیه سفر مرگ بی دماغ جوانی

۳

شراب داد چو ساقی، پیاله باز ستاند

بنوش تا ز تو نگرفته اند ایاغ جوانی

۴

ز دیده اشک و، ز دل آه و، از دهان تو دندان

برون دوند بهر سوی، در سراغ جوانی

۵

بگرد از پی خود، تا نظر نمانده ز کارت

که این گهر نتوان یافت بی چراغ جوانی

۶

ببند بار کنون، چون ترا چو واعظ بی بر

شکوفه کرد ز موی سفید، باغ جوانی

تصاویر و صوت

نظرات