
واعظ قزوینی
شمارهٔ ۶۱۵
۱
نتواندم بعشوه جهان کرد رهزنی
از مال کرده لذت درویشیم غنی
۲
با قامت خمیده پیران اشارتی است
یعنی بود کمال بزرگی فروتنی
۳
جز خوی خوش که مانع آسیب دشمن است
از جامه حریر که دیده است جوشنی؟!
۴
در بزم یار دود، دلم ز آن بلند شد
تا مهر و ماه را نگذارد بروزنی
۵
هستند عالمی چو گرفتار درد من
راز دلم ز کیست ندانم نهفتنی؟!
۶
لذات نفس را همه دیدیم پشت و رو
واعظ کناره بود از آنها گزیدنی
نظرات