واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

شمارهٔ ۶۱۷

۱

تن ز هم پاشید و، فکر پوشش آن می‌کنی

ریش جو گندم شد و، اندیشهٔ نان می‌کنی

۲

وقت پشت پا زدن شد، می‌زنی خود دست و پا

وقت ترک سر رسید و، فکر سامان می‌کنی؟

۳

تا جوانی زور بر ره کن، که ده زور دگر

از عصا این قوت پا دستگردان می‌کنی

۴

این چنین کز کبر خود را می‌بری بر آسمان

خویشتن را عاقبت با خاک یکسان می‌کنی

۵

شمع کاهد بیشتر، چندان که تابان‌تر شود

زینهار افزون مکن خود را، که نقصان می‌کنی

۶

بر سر راهی و، می‌جویی همان راه معاش

بر لب گوری کنون، فکر لب نان می‌کنی

۷

بی‌جوی کردار، داری چشم رحمت از کریم

تخم ناافشانده واعظ، فکر باران می‌کنی؟!

تصاویر و صوت

دیوان ملا محمدرفیع واعظ قزوینی (با تصحیح و مقدمه و فهارس) به کوشش سید حسن سادات ناصری - ملا محمد رفیع واعظ قزوینی - تصویر ۴۶۸

نظرات