واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

شمارهٔ ۶۱۹

۱

دولت آن باشد که حق را بنده فرمانی کنی

بر سریر فقر بنشینی و، سلطانی کنی

۲

جز به بیداری نگردد این ره خوابیده طی

کار دشوار و، تو میخواهی تن آسانی کنی

۳

نیست با شاهی میسر عیش درویشی، ولی

میتوان پادشاهی با پریشانی کنی!

۴

تا به کی بر درگه دونان نشینی از طمع؟

پادشاه وقت خویشی، چند دربانی کنی؟!

۵

عقد دندانها ز پیری سست شد، یعنی دگر

بر سر دنیا نباید سخت دندانی کنی

۶

گر بدانی قیمت عمری که کردی خرج هیچ

هر نفس را صرف آه پشیمانی کنی

۷

غم که با هر یکدمش عمری توان کردن نشاط

حیف باشد حیف، آن را چین پیشانی کنی

۸

مردمان حرف هم از غوغای دنیا نشنوند

چند واعظ چون قلم مشق سخندانی کنی؟!

تصاویر و صوت

نظرات