
واعظ قزوینی
شمارهٔ ۶۲
۱
کرد ظاهر از نقاب آن روی گلگون کرده را
سوخت غمهای بصد خون جگر پرورده را
۲
بی نقاب شرم، بی نور است حسن مهوشان
روشنی هرگز نباشد دیده بی پرده را
۳
بی بصیرت هم ز فیض جستجو بی بهره نیست
دیده غربال یابد گوهر گم کرده را
۴
بسکه باشد مدعا از ما به ما نزدیکتر
میتوان پرسید از منزل ره گم کرده را
۵
گر نسیم آورد واعظ بوی زلف پرخمش
رایگان از کف مده این گنج بادآورده را
نظرات