
واعظ قزوینی
شمارهٔ ۶۲۲
۱
بنده عالم چرا از بهر ده درهم شوی؟
بنده یک خواجه شو، تا خواجه عالم شوی؟!
۲
داد خود بستان ز آیین تواضع، ای جوان
کاین سعادت نیست ممکن چون ز پیری خم شوی
۳
نطفه از پشت پدر، صورت نبندد بی سفر
قطره ها باید زدن، خواهی اگر آدم شوی!
۴
نخل را جا عالم بالا شد از پیراستن
گر فزونی خواهی آنجا، باید اینجا کم شوی
۵
پیش پاکان ره نداری، تا ز خود سازی زنی
مرد شو، خواهی به مردان خدا محرم شوی
۶
بی غمی هرجا که بینی، گریه کن بر حال وی
وا شود هر جا گلی، باید برو شبنم شوی
۷
واعظ از عالم ترا خود عبرتی حاصل نشد
سخت میترسم تو آخر عبرت عالم شوی
نظرات