واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

شمارهٔ ۶۲۸

۱

ای رنگت از طراوت، چون اطلس ختایی

وی دستت از نزاکت، چون کاغذ حنایی

۲

با نفس وقت شهوت، جنگ و جدل چه سازد؟!

باید فرو نشاندن، آن را به کدخدایی

۳

ز آمیزش خلایق، جز دردسر چه زاید؟

آسودگی ز غمهاست، فرزند پارسایی

۴

سیم و زر جهان نیست، جز مایه غم و رنج

دلبستگان ندارند، بخشی ز دلگشایی

۵

الفت کنند با هم، چندانکه کار دارند

یاران دگر ندارند کاری بآشنایی

۶

کو عیب جو، که گوید بی پرده عیبهایم؟

شاید مرا رهاند از عیب خود ستایی؟

۷

واعظ چرا نباشد گل گل؟ شکفته دارد

باغی چو گوشه گیری پر برگ بینوایی!

تصاویر و صوت

نظرات