واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

شمارهٔ ۶۳۱

۱

به سویت جنبش هر نونهال ایمای ابرویی

ز حرفت در چمن، هر غنچه‌ای چشم سخنگویی

۲

ز یاران هیچکس پهلونشین من نشد امشب

به غیر از حرف آن بدخو، که با من داشت پهلویی

۳

ز دردت، آنچنان بی‌تاب دارم هم‌نشینان را

که در پهلوی من بر خویش پیچد هر سر مویی

۴

از آن رو چون رگ ابر از نگاهم گریه می‌بارد

که دایم همچو برق ای آتشین خود، چین بر ابرویی

۵

ز اسباب جهان واعظ ندارد خانه‌ام چیزی

به غیر از بستر پهلو و، جز بالین زانویی

تصاویر و صوت

نظرات