واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

شمارهٔ ۶۳۵

۱

عشق نبود جز بلا با صبر بی‌اندازه‌ای

با حیات جاودان هر لحظه مرگ تازه‌ای

۲

بس بود ما را فشار تنگنای روزگار

دفتر ما را نباشد حاجت شیرازه‌ای

۳

ز استخوانم، خیزد آواز شکستی هر نفس

از غمت افتاده در هر کوچه‌ای آوازه‌ای

۴

از تواضع شاخ گل را عقده‌ها از دل گشود

نی فتاد از سرکشی هر دم ببند تازه‌ای!

۵

افگند صبح اجل شاید دلت را در خمار

در پریشانی کشد این گل مگر خمیازه‌ای

۶

بس که با صحرا دل آواره‌ام خو کرده است

واعظ از حالم نمی‌آید، به شهر آوازه‌ای

تصاویر و صوت

نظرات