واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

شمارهٔ ۶۹

۱

قد خم شد و افتاد جهان از نظر ما

واشد سر و سامان هوسها، ز سر ما

۲

در تن حرکت نیست، بجز گردش رنگم

دیگر سفر هند حنا شد سفر ما

۳

چون غنچه، زر ما گره مشت ندیده است

صندوق بگو کیسه ندوزد به زر ما

۴

در باغ سخاوت نتوان کامرسش گفت

خود را چو به کامی نرساند ثمر ما

۵

ما را به املهای جهان، بستگیی نیست

چون قطره به تن رشته نگیرد گهر ما

۶

کرده است زخود بیخبرم، یاد عزیزان

با آنکه نگیرند عزیزان خبر ما

۷

واعظ ندهد غیر گل آتشی از وی

خاری که زند دست به دامان تر ما

تصاویر و صوت

نظرات