
واعظ قزوینی
شمارهٔ ۷۰
۱
سر بزینت کی فرود آرد تن رنجور ما؟
تن به سامان کی دهد هرگز، سر پرشور ما؟
۲
برنمی خیزد ز نرمی از شکست ما صدا
هست این نعمت بجای کاسه فغفور ما
۳
پیش ما سودای مجنون کی تواند شد سفید؟
بحر چون گرداب می پیچد بخود از شور ما
۴
ما شه ملک رضائیم و سپاه ماست غم
نیست غیر از ما هرچه میخواهد شود دستور ما
۵
بود خاطر ریش از خاطر هوسها، لیک شد
دست بر خاطر نهادن مرهم کافور ما
۶
بود هر روزی ز ما کبریت احمر، حیف سوخت
شمع داغی برنکرد از وی دل بینور ما؟
۷
با که گردم آشنا واعظ کز ابنای زمان
کس نمی داند نمک خوردن بجز ناسور ما!
نظرات