
واعظ قزوینی
شمارهٔ ۷۲
۱
بسکه گردیدند همراهان ما دلگیر ما
کس بگرد ما نمی گردد، مگر زنجیر ما
۲
برنگشتیم از جهان زانسان که رو وا پس کنیم
مزد نقاشی که مستقبل کشد تصویر ما
۳
ما حساب خویشتن را با جهان کردیم پاک
زین بیابان خار خشکی نیست دامن گیر ما
۴
قبضه شمشیر اگر نبود مرصع باک نیست
گوهر شمشیر ما بس، جوهر شمشیر ما
۵
تانی کلکم شد از وصف لب او کامیاب
دیگر از شادی نمی گنجد شکر در شیر ما
۶
بسکه ما را فکر شمشادش ز پا افگنده است
برنخیزد بی عصا فریاد از زنجیر ما
۷
میکند ما را بزرگیهای دشمن تندتر
میشمارد کوه را سنگ فسان شمشیر ما
۸
ما مرید جبه و دستار و کش و فش نه ایم
نیست واعظ جز نبی و آل پاکش پیر ما
نظرات