
واعظ قزوینی
شمارهٔ ۷۴
۱
هرگه آن گلزار خوبی، یاد می آرد ز ما
همچو باران بهاری فیض می بارد ز ما
۲
هستی ما تشنه پاشیدنست از یکدگر
وای اگر شیرینی غم دست بردارد ز ما
۳
ما همه چون مشت خاکیم و، نفس چون تندباد
میوزد این باد، تا یک ذره نگذارد ز ما
۴
تا نگریم زار زار، آن شوخ گل گل نشکفد
گلشن رخسار خود را تازه میدارد ز ما
۵
برق جولانیم در میدان معنی ما اگر
واعظ ما نیز پای کم نمی آرد ز ما
نظرات