
واعظ قزوینی
شمارهٔ ۸۰
۱
با عدو، بر خویش پیچیدن بود جولان ما
خصم، خوش باشد اگر داری سر میدان ما
۲
با وجود تندی ما در مصاف خصم، نیست
بی نگاه عجز چشم جوهر پیکان ما
۳
طایری وحشی بود هر لحظهای از زندگی
پر زدنهایش ز بر هم سودن مژگان ما
۴
در رهت دادیم، عقل و هوش و عمر و زندگی
ای غم دنیا چه میخواهی دگر از جان ما
۵
آن نه در دریاست موج و، این نه در صحرا سراب
بحر و بر لرزد بخود، از شورش توفان ما
۶
پیش ما از راستی، یک پله دارد کوه و کاه
کس طرف گیری نجوید یک جو از میزان ما
۷
ما چو واعظ نیستیم از تنگدستان هنر
هر چه خواهی جز روایی هست در دکان ما
نظرات