واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

شمارهٔ ۸۴

۱

تنگ از بسکه شد زمانه ما

مردمی خاست از میانه ما

۲

چون نشینم بزیر چرخ که هست

حلقه مار آشیانه ما

۳

راحت از ما ز بس گریزان است

میرمد خواب از فسانه ما

۴

لخت دل نامه و، ز داغش مهر

اشک ما، قاصد روانه ما

۵

بس بود دود آه و آتش عشق

لاجورد و طلای خانه ما

۶

دارد از اشک شمع سان پرچم

علم آه عاشقانه ما

۷

خاکساریم و، همچو آب حیات

میخورد خاکمال دانه ما

۸

میکند ترک مسجد و منبر

بشنود واعظ ار ترانه ما

تصاویر و صوت

نظرات