واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

شمارهٔ ۸۶

۱

در جهان گشته سمر حرف پریشانی ما

پهن باشد همه جا سفره بینانی ما

۲

نیست ما را گله از تنگی احوال جز این

که ملولند عزیزان ز پریشانی ما

۳

نیست از سیل حوادث به جز این دلکوبی

که چرا جغد کشد منت ویرانی ما

۴

دردسرهای جهان چاره ندارد جز مرگ

نیست جز خاک لحد صندل پیشانی ما

۵

ما به قطع نظر از بیم حوادث رستیم

چشم پوشیدن ما کرد نگهبانی ما

۶

هرچه داریم چو گل بر طبق اخلاص است

مانع همت ما نیست پریشانی ما

۷

بجز از تندی سیلاب نیابد تسکین

بسکه ایام بود تشنه ویرانی ما

۸

هرچه در خاطر ما ساده دلان میگذرد

همچو آیینه عیانست ز پیشانی ما

۹

مفلسان گرچه نبردند ز ما فیض، ولی

خانه گنج شد آباد ز ویرانی ما

۱۰

ننهد آب رخ گریه اگر پا به میان

که ز لطفش طلبد عذر پشیمانی ما؟

۱۱

غم او کرده قدم رنجه، نثاری است ضرور!

نیست واعظ بعبث این گهر افشانی ما؟

تصاویر و صوت

نظرات