
واعظ قزوینی
شمارهٔ ۹۲
۱
ز شوق گفتگویش، نیست هوشی در شنیدنها
ز جوش مدعا، چیزی که پیدا نیست، گفتنها
۲
بهر سو ناوک او رو گذارد، میدود از پی
نگاه حسرتم، چون رشته، از دنبال سوزنها
۳
خیال قد رعنای تو، گویا جا در او دارد
که میگردد به گرد خاطرم، از خویش رفتنها
۴
کدامین آفتاب امروز میآید برون یارب
که گلهای چمن دارند رنگ و بو به دامنها؟
۵
اگر خواهی برآید مطلب، اول ترک مطلب کن
گذشتن بیشتر باشد در این ره از رسیدنها
۶
مهیای همان شو کز برای خلق میخواهی
گریبان چاکی مقراض باشد از بریدنها
۷
نمیگردد ز حق پر، تا ز خود خالی نمیگردی
که پرنورند، تا از خود تهی گشتند روزنها
۸
فشار تنگی احوال کیفیت دهد دل را
شود واعظ، شراب ناب، انگور از فشردنها
تصاویر و صوت

نظرات