واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

شمارهٔ ۳۴ - در سوگ و تاریخ مرگ میرباقر

۱

چراغ دلم «میرباقر» که داشت

ز سیماش نور سیادت ظهور

۲

به عشرت‌سرای بقا بار بست

از این محنت‌آباد دار غرور

۳

شد از رفتن او، ز جان‌ها قرار

شد از غیبت او ز دل‌ها حضور

۴

ز زهر غمش، عالمی تلخ‌کام

ز درد فراقش، جهانی به شور

۵

به محنت‌سرایی که اینش بقاست

چرا دل نهد مرد صاحب شعور؟!

۶

ز بس شادیش با غم آمیخته است

نداند کسی ماتمش را ز سور!

۷

چو تیر از کمانخانه چرخ پیر

بود راستان را به سرعت عبور

۸

جهان را خدنگی به ترکش نماند

کمان فلک را، همانست زور

۹

چو تاریخ فوتش، من دردمند

طلب کردم، از خاطر ناصبور

۱۰

به خاک از دعا روی اخلاص سود

بگفتا که:«قبرش بود پر ز نور»!

تصاویر و صوت

نظرات