
واعظ قزوینی
شمارهٔ ۵۷ - تاریخ مرگ ملابوذر فرزند مولانا خلیل الله قزوینی
۱
ز گلزار «خلیل » خلت آیین
که از وی دیده خلقی است روشن
۲
عجب زیبا گلی دست اجل چید
که از جان هزاران خاست شیون!
۳
نهال نورسی شد کنده زین باغ
که از وی جامه ها شد چاک برتن
۴
دری رفتش ز دامان عطوفت
کزو درها ز چشم آمد بدامن
۵
چه سان دید این مصیبت چشم پاکش؟
که نبود گوش را تاب شنیدن!
۶
از این طاقت گداز آتش الهی
بدل سازش چراغ صبر روشن
۷
خلیل آسا، برو از لطف یارب
بکن این آتش بود الکن
۸
خرد تاریخ آن میخواست گوید
ولی زین غم زبانش جانسوز گلشن
۹
خرد تاریخ آن میخواست گوید
ولی زین غم زبانش بود الکن
۱۰
که خود گفت آن محیط فضل و دانش
«ز دیده رفته نور دیده من »
۱۱
بود تا رفتگان را خاک، یارب
نگیرد گرد اندوهیش دامن
۱۲
بود تا چرخ بر جا، چرخ دانش
بمهر رای او بادا مزین
نظرات