
وحدت کرمانشاهی
شمارهٔ ۱
۱
ای دوست مرانم ز در خویش خدا را
کز پیش نرانند شهان خیل گدا را
۲
باز آی که تا فرش کنم دیده به راهت
حیف است که بر خاک نهی آن کف پا را
۳
از دست مده باده که این صیقل ارواح
بزداید از آیینه دل زنگ ریا را
۴
زاهد تو و رب ارنی؟ این چه خیال است
با دیده خودبین نتوان دید خدا را
۵
هرگز نبری راه به سر منزل الا
تا مرحله پیما نشوی وادی لا را
۶
چون دور به عاشق برسد ساقی دوران
در دور تسلسل فکند جام بلا را
۷
آتش به جهانی زند ار سوخته جانی
بر دامن معبود زند دست دعا را
۸
طوفان بلا آمد و بگرفت در و دشت
چون نوح برافراشت به حق دست رجا را
۹
در حضرت جانان سخن از خویش مگوئید
قدری نبود در بر خورشید سها را
۱۰
از درد منالید که مردان ره عشق
با درد بسازند و نخواهند دوا را
۱۱
وحدت که بود زنده خَضَروار مگر خورد
از چشمه حیوان فنا آب بقا را
تصاویر و صوت

نظرات
روح و ریحان