
وحدت کرمانشاهی
شمارهٔ ۱۶
۱
هر دلی کز تو شود غمزده، آن دل شاد است
هر بنایی که خراب از تو شود آباد است
۲
ره به ویرانه عشق آر و برو در بر بند
عقل را خانه تعمیر، که بی بنیاد است
۳
کمر بندگی عشق نبندد به میان
مگر آن بنده که از بند جهان آزاد است
۴
من اگر رندم و بدنام برو خرده مگیر
زانکه هر خوب بدی از ادب استاد است
۵
پنجه در پنجه تقدیر نشاید افکند
چون که بازوی فلک سختتر از فولاد است
۶
دامن دشت گر از ناله مجنون خالیست
کمر کوه پر از زمزمه فرهاد است
۷
پیش سجادهنشینان خبر از باده مگوی
زاهد و ترک ریا غایت استبعاد است
۸
دل دیوانه نصیحت نپذیرد هیهات
چه توان کرد که این فطری و مادرزاد است
۹
جنت و کوثر و طوبی تو و وحدت همه اوست
که رخش جنت و لب کوثر و قد شمشاد است
تصاویر و صوت


نظرات