
وحدت کرمانشاهی
شمارهٔ ۲
۱
بگوی زاهد خودبین بادپیما را
که درد باده رهانید از خودی ما را
۲
کسی که پا و سری یافت در دیار فنا
گزید خدمت رندان بی سر و پا را
۳
اگرچه نقطه ز با یافت رتبه امکان
ولی به نقطه شناسند عارفان با را
۴
مکن ملامتم از عاشقی که نتوان بست
ز دیدن رخ خورشید چشم حربا را
۵
ز کوی دوست مگر میرسد نسیم صبا
که پر ز نافه چین کرده کوه و صحرا را
۶
کمینه چاکری از بندگان پیر مغان
به یک اشاره کند زنده صد مسیحا را
۷
روا مدار که هر دم به یاد روی گلی
چو غنچه چاک زنم جامه شکیبا را
۸
به صد فسانه و افسون نمیکند بیرون
رقیب از سر مجنون هوای لیلا را
۹
پیاله گیر که رندان به نیم جو نخرند
هزار ساله طاعات زهد و تقوا را
۱۰
برو ز دست مده گر وصال میطلبی
فغان و ناله و فریاد و آه شبها را
۱۱
کسی به کنه کلام تو پی برد وحدت
که یافت در صدف لفظ در معنا را
تصاویر و صوت

نظرات