
وحدت کرمانشاهی
شمارهٔ ۳۴
۱
دیوانه کرده است مرا عشق روی یار
از تن ربوده تاب و توان و ز دل قرار
۲
هر ملک دل که لشکر عشقش خراب کرد
بیرون کشید عقل و ادب رخت از آن دیار
۳
جانهای پاک بر سر دار فنا شدند
تا زین میانه سر انا الحق شد آشکار
۴
ای شیخ پا به حلقه دیوانگان منه
با محرمان حضرت سلطان تو را چه کار
۵
از صدق سر به پای خراباتیان بنه
در کوی فقر دامن دولت به دست آر
۶
البته جلوهگاه جمال خدا شود
آیینه دلی که شود پاک از غبار
۷
وحدت خموش باش که در مکتب جنون
حل گشته است مسئله جبر و اختیار
تصاویر و صوت


نظرات